Thursday, September 23, 2010

فقاهتی یا غیر فقاهتی؛ اسلام یعنی‌ همین

فقها از همه بهتر اسلام را بلدند و اجرا می کنند

 
 

Sent to you by گریلا via Google Reader:

 
 

via Khodnevis by امین موحدی on 9/22/10

فقاهتی یا غیر فقاهتی؛ اسلام یعنی‌ همین


آقای گنجی  مطلب بسیار  مفید و جالبی‌ در مورد حاکمیت فقها بر ایران نوشته‌اند. استنباط من از این نوشته این است که آقای گنجی سعی‌ کرده اند گناه ۳۲ سال جهل و جنون و جنایت را یک‌باره بر گردن فقها انداخته و دامان اسلام را از این جنایت تبرئه نمایند. ایشان به شکل ماهرانه‌ای توپ را از زمین اسلام به زمین فقها انداخته و تلاش کسانی‌ چون کدیور در رد فقیه بودن آقای خامنه‌ای را تلاشی برای تبرئه فقها قلمداد کرده‌اند، غافل از آنکه خود ایشان  یعنی‌ آقای گنجی پا را فراتراز اين نهاده و سعی‌ در  تبرئه کليت اسلام را دارند.


  هم از آقای کدیور و هم از آقای گنجی سوالي دارم: اسلام فقاهتی  یا غیر فقاهتی یعنی‌ چه؟ اسلام قوانین ثابتی بر پایه شریعت دارد و اعمال این قوانین چه از طرف فقیه باشد و چه از طرف غیر فقیه آیا فرقی‌ در نوع اعمال آن دارد؟ آیا اساسا اسلام اجازه میدهد قوانین موجود در آن تغییر کند؟


ممکن است مجری تغییر نماید اما قانون همان قانون است. بحث بر سر عامل وآمر همان خلط مبحثي است که دايما درگير آن بوده‌ايم؛ عامل می‌تواند متفاوت باشد اما آمر همان آمر است آمر اصلی‌ همان اسلام و کتاب پیامبر آن یعنی‌ حضرت محمد است که خود را در مقام نماینده و  فرستاده خدا  اوامر خودرا اوامر خدا دانسته و تخطی از آنرا جایز نمی‌شمارد.


هم آقاي کديور وهم آقاي گنجي می‌خواهند قوانین موجود در اسلام را تفسیر به رای نموده و در شرایطی دامان اسلام یا مجریان شرايع اسلامی چه فقيه و چه غير فقيه را از ناپاکی‌ها و بی‌عدالتیهای موجود پاک و منزّه سازند. جنگ لفظی و نوشتاری آقایان گنجی و کدیور بر سر چیست ؟هر دو یک حرف را می‌زنند هر دو اسلام را دین مهربانی و عطوفت و عدالت مینامند اما هر کدام قرائت متفاوتی ارائه می‌دهند یکی‌ از اسلام فقاهتی دفاع می‌کند یکی‌ از اسلام غیر فقاهتی  اما هیچ‌کدام به این امر مهم نمی‌پردازند که قوانین واجب الاطاعه اسلام غیر قابل تغییر است و خشونت موجود در این قوانین به عنوان جوهر اسلام و عنصر ثابت آن است نه عرضي که بتوان با تفسیر‌های مشتری پسند مک‌دونالدی آنرا تغییر داد.


هم آقای گنجی و هم آقای کدیور هر دو علم فلسفه را به خوبی‌ می‌دانند  و درست بر همین اساس و با استفاده ماهرانه فلسفی از کلمات و واژه‌ها عامدانه صورت اصلی‌ مسئله را پاک می‌کنند در واقع فلسفه تبدیل به تیغی در دست آنها شده است تا به  پیرایش اسلام پرداخته و سعي در تغيرشکل ظاهری آن نمايند بدون آنکه امکان تغییر بطن و جوهر اسلام را داشته باشند. آقایان گنجی و کدیور اصل سوال را به بوته فراموشی می‌سپارند؛ سوال این است آیا قوانینی همچون سنگ‌سار و شلاق با تغییر نگرش و از بین رفتن یا ماندن نگرش فقیهانه قابل تغییر است؟


آیا می‌توان سوره توبه را از قرآن حذف کرد یا حداقل آیه‌هایی  که در آن دستور قتل و کشتار و خشونت داده می‌شود را می‌توان با نگرش‌های فیلسوفانه نیم بند شما حذف و یا تعدیل نمود؟ صد البته که کلماتی‌ نظیر قتل و رجم و تازیانه و کشتن و کشته شدن جوهر این کتاب آسمانی‌است و نمی‌شود اسلامی داشته باشيم بدون کتاب آسماني‌اش! آقايان آیا شما در صدد آوردن اسلام جدیدی با کتابي جديدهستید؟


توصیه می‌کنم اگر از فلسفه سخن میگویید همه سوالات و جواب‌ها را مطرح کنید و گرنه  برداشت‌ها و توضیحات گزینشی از فلسفه مطابق همان فلسفه‌ای که شما سنگ آنرا بر سينه مي‌زنيد جزسفسطه چيز ديگري نیست.


 
 

Things you can do from here:

 
 

No comments:

Post a Comment