Sent to you by گریلا via Google Reader:
این داستان خیلی کوتاه ، یک خیال پردازی ساده است و هیچ پیامبر خاصی مد نظر نویسنده نمی باشد.
تصور کنید که آقای ایکس در یک شهر بسیار بی آب و علف ، بدنیا می آید و پدرش قبل از تولدش می میرد، او که از خانواده های معروف شهر بوده است، دچار عقده می شود ، چرا که از نظر طبقه اجتماعی در سطح بالایی قرار داشته ؛ اما از نظر درآمد و پول وضع خوبی نداشته است، چون پدرش ارث خاصی برای او نگذاشته است.
او ناچار می شود که کار چوپانی را دنبال کند، بعد در کاروان تجارتی یک از زنان مسن شهر، مشغول به کار می شود؛ آقای ایکس در مسافرت هایی که به شام داشته است، با یهودی ها و مسیحی های زیادی سر و کله می زند و با دین های تک خدایی آشنا می شود.
بعد از مدتی با خانمی که رییسش بوده و پولدار نیز بوده است، ازدواج می کند. آن خانم تقریبا مسن بوده و آقای ایکس صرفا برای بهره برداری از ثروت او با او ازدواج می کند.
آقای ایکس از بیماری هایی مانند صرع نیز رنج می برده است، چرا که کودکی بسیار بدی را پشت سر گذرانده بوده است. او برای مدتی به یک جای تنگ و تاریک می رفته و به برنامه ای که در ذهن داشته می اندیشیده است.
او با خود می اندیشد که مگر من چه چیزی از عیسی و موسی کم دارم که نتوانم ادعای پیامبری کنم؟شعر که می توانم بگویم؛ از آنها نیز باهوش تر هستم.
چون تنها توانایی که داشته ، گفتن شعر بوده است، می گوید از این تواناییم استفاده می کنم و می گویم معجزه من کتابی است که خواهم آورد.
اینچنین می شود که او ادعای پیامبری می کند، زمانی که همسر پولدار و با نفوذش می میرد، او به شهر دیگری مهاجرت می کند ، چرا که او می دانست کاروان تجارتی شهر خودش، از آنجا می گذرد و او می تواند با دستبرد زدن به آنها ، به پول خوبی برسد.
خلاصه مطلب اینکه آقای ایکس که ادعای پیامبری می کرد، کارش به گردنه گیری می کشد و البته در فرهنگ آن موقع ؛ کار خیلی بدی محسوب نمی شده است.
چون او می توانست پول های کلان بدست بیاورد، روز به روز به جمع طرفدارنش اضافه می شود، و او نیز که دیگر همسر بانفوذش مرده بوده و دیگر آقا بالا سری نداشته است، شروع به هوسرانی می کند.
ابتدا دختر خردسال دوستش را به عقد خود در می آورد و به بچه خردسال تجاوز می کند، اما عطش جنسی او با این چیزها سیر نمی شده است، کار به جایی می رسد که در کتابی که ادعا می کرده از طرف خدا است، کلی مطلب در رابطه با اتاق خواب او آورده شده است.
او با یهودیان خیلی بد بود، چون یهودیان او را مسخره می کردند و می گفتند که تو کتابت را از روی کتاب دینی ما کپی کرده ای ، لذا او همه آنها را یا تبعید و یا قتل عام می کند.
یکی از محل های درآمد او ، برده داری بوده است، لذا او با اینکه خیلی از چیزها را ممنوع کرد، اما برده داری ممنوع نکرد.
خلاصه مطلب اینکه، آقای ایکس با کمک تخیل قوی خود و حماقت مردم روزگارش، توانست برای خودش لشکر بزرگی دست و پا کند و برای خودش کشوری داشته باشد.
او خیلی زرنگ بود، چون می گفت بقیه یا باید به من ایمان بیاورند ، یا کشته شوند. لذا دین او به زور شمشیر به شکل سرطانی پیشرفت کرد.
خلاصه داستان اینکه او برای ارضا عقده های جنسی و شخصیش ، دنیا را به گند کشید.
Things you can do from here:
- Subscribe to گمنام using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
No comments:
Post a Comment