Sent to you by گریلا via Google Reader:
با ۷۳ امتیاز و ۴۹ نظر فرستاده شده در بخش اجتماعی
نظرات
Things you can do from here:
- Subscribe to بالاترین using Google Reader
- Get started using Google Reader to easily keep up with all your favorite sites
source weblog of atheistakan
آقای گنجی مطلب بسیار مفید و جالبی در مورد حاکمیت فقها بر ایران نوشتهاند. استنباط من از این نوشته این است که آقای گنجی سعی کرده اند گناه ۳۲ سال جهل و جنون و جنایت را یکباره بر گردن فقها انداخته و دامان اسلام را از این جنایت تبرئه نمایند. ایشان به شکل ماهرانهای توپ را از زمین اسلام به زمین فقها انداخته و تلاش کسانی چون کدیور در رد فقیه بودن آقای خامنهای را تلاشی برای تبرئه فقها قلمداد کردهاند، غافل از آنکه خود ایشان یعنی آقای گنجی پا را فراتراز اين نهاده و سعی در تبرئه کليت اسلام را دارند.
هم از آقای کدیور و هم از آقای گنجی سوالي دارم: اسلام فقاهتی یا غیر فقاهتی یعنی چه؟ اسلام قوانین ثابتی بر پایه شریعت دارد و اعمال این قوانین چه از طرف فقیه باشد و چه از طرف غیر فقیه آیا فرقی در نوع اعمال آن دارد؟ آیا اساسا اسلام اجازه میدهد قوانین موجود در آن تغییر کند؟
ممکن است مجری تغییر نماید اما قانون همان قانون است. بحث بر سر عامل وآمر همان خلط مبحثي است که دايما درگير آن بودهايم؛ عامل میتواند متفاوت باشد اما آمر همان آمر است آمر اصلی همان اسلام و کتاب پیامبر آن یعنی حضرت محمد است که خود را در مقام نماینده و فرستاده خدا اوامر خودرا اوامر خدا دانسته و تخطی از آنرا جایز نمیشمارد.
هم آقاي کديور وهم آقاي گنجي میخواهند قوانین موجود در اسلام را تفسیر به رای نموده و در شرایطی دامان اسلام یا مجریان شرايع اسلامی چه فقيه و چه غير فقيه را از ناپاکیها و بیعدالتیهای موجود پاک و منزّه سازند. جنگ لفظی و نوشتاری آقایان گنجی و کدیور بر سر چیست ؟هر دو یک حرف را میزنند هر دو اسلام را دین مهربانی و عطوفت و عدالت مینامند اما هر کدام قرائت متفاوتی ارائه میدهند یکی از اسلام فقاهتی دفاع میکند یکی از اسلام غیر فقاهتی اما هیچکدام به این امر مهم نمیپردازند که قوانین واجب الاطاعه اسلام غیر قابل تغییر است و خشونت موجود در این قوانین به عنوان جوهر اسلام و عنصر ثابت آن است نه عرضي که بتوان با تفسیرهای مشتری پسند مکدونالدی آنرا تغییر داد.
هم آقای گنجی و هم آقای کدیور هر دو علم فلسفه را به خوبی میدانند و درست بر همین اساس و با استفاده ماهرانه فلسفی از کلمات و واژهها عامدانه صورت اصلی مسئله را پاک میکنند در واقع فلسفه تبدیل به تیغی در دست آنها شده است تا به پیرایش اسلام پرداخته و سعي در تغيرشکل ظاهری آن نمايند بدون آنکه امکان تغییر بطن و جوهر اسلام را داشته باشند. آقایان گنجی و کدیور اصل سوال را به بوته فراموشی میسپارند؛ سوال این است آیا قوانینی همچون سنگسار و شلاق با تغییر نگرش و از بین رفتن یا ماندن نگرش فقیهانه قابل تغییر است؟
آیا میتوان سوره توبه را از قرآن حذف کرد یا حداقل آیههایی که در آن دستور قتل و کشتار و خشونت داده میشود را میتوان با نگرشهای فیلسوفانه نیم بند شما حذف و یا تعدیل نمود؟ صد البته که کلماتی نظیر قتل و رجم و تازیانه و کشتن و کشته شدن جوهر این کتاب آسمانیاست و نمیشود اسلامی داشته باشيم بدون کتاب آسمانياش! آقايان آیا شما در صدد آوردن اسلام جدیدی با کتابي جديدهستید؟
توصیه میکنم اگر از فلسفه سخن میگویید همه سوالات و جوابها را مطرح کنید و گرنه برداشتها و توضیحات گزینشی از فلسفه مطابق همان فلسفهای که شما سنگ آنرا بر سينه ميزنيد جزسفسطه چيز ديگري نیست.
این داستان خیلی کوتاه ، یک خیال پردازی ساده است و هیچ پیامبر خاصی مد نظر نویسنده نمی باشد.
تصور کنید که آقای ایکس در یک شهر بسیار بی آب و علف ، بدنیا می آید و پدرش قبل از تولدش می میرد، او که از خانواده های معروف شهر بوده است، دچار عقده می شود ، چرا که از نظر طبقه اجتماعی در سطح بالایی قرار داشته ؛ اما از نظر درآمد و پول وضع خوبی نداشته است، چون پدرش ارث خاصی برای او نگذاشته است.
او ناچار می شود که کار چوپانی را دنبال کند، بعد در کاروان تجارتی یک از زنان مسن شهر، مشغول به کار می شود؛ آقای ایکس در مسافرت هایی که به شام داشته است، با یهودی ها و مسیحی های زیادی سر و کله می زند و با دین های تک خدایی آشنا می شود.
بعد از مدتی با خانمی که رییسش بوده و پولدار نیز بوده است، ازدواج می کند. آن خانم تقریبا مسن بوده و آقای ایکس صرفا برای بهره برداری از ثروت او با او ازدواج می کند.
آقای ایکس از بیماری هایی مانند صرع نیز رنج می برده است، چرا که کودکی بسیار بدی را پشت سر گذرانده بوده است. او برای مدتی به یک جای تنگ و تاریک می رفته و به برنامه ای که در ذهن داشته می اندیشیده است.
او با خود می اندیشد که مگر من چه چیزی از عیسی و موسی کم دارم که نتوانم ادعای پیامبری کنم؟شعر که می توانم بگویم؛ از آنها نیز باهوش تر هستم.
چون تنها توانایی که داشته ، گفتن شعر بوده است، می گوید از این تواناییم استفاده می کنم و می گویم معجزه من کتابی است که خواهم آورد.
اینچنین می شود که او ادعای پیامبری می کند، زمانی که همسر پولدار و با نفوذش می میرد، او به شهر دیگری مهاجرت می کند ، چرا که او می دانست کاروان تجارتی شهر خودش، از آنجا می گذرد و او می تواند با دستبرد زدن به آنها ، به پول خوبی برسد.
خلاصه مطلب اینکه آقای ایکس که ادعای پیامبری می کرد، کارش به گردنه گیری می کشد و البته در فرهنگ آن موقع ؛ کار خیلی بدی محسوب نمی شده است.
چون او می توانست پول های کلان بدست بیاورد، روز به روز به جمع طرفدارنش اضافه می شود، و او نیز که دیگر همسر بانفوذش مرده بوده و دیگر آقا بالا سری نداشته است، شروع به هوسرانی می کند.
ابتدا دختر خردسال دوستش را به عقد خود در می آورد و به بچه خردسال تجاوز می کند، اما عطش جنسی او با این چیزها سیر نمی شده است، کار به جایی می رسد که در کتابی که ادعا می کرده از طرف خدا است، کلی مطلب در رابطه با اتاق خواب او آورده شده است.
او با یهودیان خیلی بد بود، چون یهودیان او را مسخره می کردند و می گفتند که تو کتابت را از روی کتاب دینی ما کپی کرده ای ، لذا او همه آنها را یا تبعید و یا قتل عام می کند.
یکی از محل های درآمد او ، برده داری بوده است، لذا او با اینکه خیلی از چیزها را ممنوع کرد، اما برده داری ممنوع نکرد.
خلاصه مطلب اینکه، آقای ایکس با کمک تخیل قوی خود و حماقت مردم روزگارش، توانست برای خودش لشکر بزرگی دست و پا کند و برای خودش کشوری داشته باشد.
او خیلی زرنگ بود، چون می گفت بقیه یا باید به من ایمان بیاورند ، یا کشته شوند. لذا دین او به زور شمشیر به شکل سرطانی پیشرفت کرد.
خلاصه داستان اینکه او برای ارضا عقده های جنسی و شخصیش ، دنیا را به گند کشید.
هیچ اصلاً فکر کردهاید که چرا از یاد بردن مشغلهها حین تعطیلات سخت است و ساکتسازی آهنگ چندشآوری که مدام در ذهنتان تکرار میشود از آن هم سختتر؟ ریاضیدانان دانشگاه Case Western Reserve احتمالاً بخشی از این پاسخ را دادهاند.
ریاضیدانان دریافتهاند که مغز بهمنظور قطع جریان دادهها مابین سلولهای عصبی (نورونها)، انرژی چشمگیری را مصرف میکند / Sebastian Kaulitzki / iStockphoto
آنان دریافتهاند همانگونه که اندیشیدن، خود انرژی میبرد؛ توقفاش نیز انرژیبر است ... درست مثل توقف کامیونی در سراشیبی یک تپه. دکتر «دنیلا کالوتی» (Deniela Clvetti»؛ استاد ریاضیات این دانشگاه و یکی از نویسندگان حاضر در پژوهش اخیر اظهار میدارد: «شاید این، علت دشواری فکر کردن به «هیچ» و تلاش خستهکنندهمان برای راحت ماندن [از شر این هیچاندیشی] را توجیه کند». این پژوهش اخیراً در شمارهی آنلاین نشریهی علمی Journal of Cerebral Blood Flow & Metabolism، به انتشار رسیده است.
گشودن مغز از برای بازبینی دقیق فرآیندهایش، عملی نیست. از اینرو بهمنظور درک میزان مصرف انرژی این بخش از بدن، کالوتی در کنار دکتر «ارکی سومرسالو» (Erkki Somersalo)؛ استاد ریاضیات، و دکتر «روزتا اوکچیپینیتی» (Rosetta Occhipiniti) که سال گذشته طی همکاری در این پژوهش، او نیز دکترای ریاضیاتاش را اخذ نمود و هماکنون پژوهشگر فوقدکترای دپارتمان فیزیولوژی و بیوفیزیک دانشکدهی پزشکی دانشگاه Case Western Reserve است؛ اقدام به ایجاد گروهی پژوهشی نمود. از آن پس آنها معادلات و آمارهایی را بهوجود آورده و مدلی رایانهای از سوختوساز مغز انسان را ساختند.
شبیهسازیهای رایانهای صورتپذیرفته طی این پژوهش، با یاری Metabolica انجام شد؛ بستهای نرمافزاری که کالوتی و سومرسالو بهمنظور بررسی سامانههای متابولیکی مغز طراحیاش کردهاند. این نرمافزار، تعبیری عددی از مسیرهای ارتباطی مابین نورونهایهای تحریکی که ناقل تفکرات هستند و یا نورونهای بازدارندهای که ترمزی برای فعالیت سلولهای ستارهمانند مغزی، موسوم به «آستروسیت»ها (Astrocytes) محسوب میشوند را به دست میدهند.
برای توقف یک تفکر، مغز از نورونهای بازدارنده بهمنظور ممانعت از رد اطلاعات از یک نورون تحریکی به دیگری، استفاده میکند. کالوتی میگوید: «نورونهای بازدارنده، همانند کشیشی هستند که میگوید: نکن». این نورونهای کشیش، با آزادسازی «اسید گاما-آمینوبیوتریک» که معمولاً GABA خوانده میشود و خنثیکنندهی تأثیر «گلوتامات» رهاشده توسط نورونهای تحریکیست، مسیر اطلاعات را مسدود میکنند. گلوتامات که نوعی انتقالدهندهی عصبی (نوروترانسمیتر) مابین نورونهای تحریکی بهشمار میرود، درگاههای سیناپسی را میگشاید و GABA بالعکس، این درگاهها را میبندد.
سومرسالو در اینباره میگوید: «آستروسیتها که همچون سیندرلای مغز ما هستند، بهمنظور بازسازی GABA و گلوماتات که یک نوروتوکسین بهشمار میرود (نوعی سم که فقط بر سلولهای عصبی یا همان نورونها اثرگذار است)؛ اکسیژن زیادی مصرف میکنند».
اکسیژنِ بیشتر هم طبعاً نیازمند جریان بیشتر خون است؛ هرچند ارتباط مابین سوختوسازهای مغزی و متغیرهای دینامیکی خون هنوز آنقدرها شناسایی نشده است. پس رویهمرفته «بازدارندگی، بهشدت هزینهبر است». این را او در تکمیل گفتههایش میافزاید.
این گروه پژوهشی درنظردارد که میزان استعمال انرژی نورونهای تحریکی و بازدارنده را با شبیهسازی همزمان هردوی فرآیندها، بهدقت مورد مقایسه قرار دهد. تشخیص بیماریها یا ضایعات مغزی، غالباً تا مراحل پیشرفتهاش دشوار است و بیشتر این بیماریها نیز با اینحال همپیوند با نحوهی سوختوساز انرژی و فهم قواعدیست که پزشکان را قادر به تشخیص زودهنگامشان کند. مهار مرگومیرهای مرتبط با بیماریهای مخرب اعصاب احتمالاً زمانبر خواهد و کالوتی میگوید: «این واقعاً انگیزهساز است».
منبع: ScienceDaily
تعریف اعتیاد چیست؟ اعتیاد عربی کلمه آموخته شدن یا خو گرفتن است؛ خو گرفتنی که برگشت از آن و جدا شدن از آن بسیار سخت است. می گویند برخی از مواد مخدر ،فقط بار اولی که آنرا استفاده می کنید، لذت می بری و برای بارهای بعد؛ صرفا به جهت رفع درد است که مواد را مصرف می کنید؛ بدی برخی از اعتیاد ها این است که آدم را در سیکل منفی(دور باطل) قرار می دهد، یعنی اینکه هر بار که مواد را مصرف می کنی، بیشتر به آن اعتیاد پیدا می کنی و بدن انسان بیشتر نیازمند آن می شود و به آن خو می گیرد،و هر چه زمان بگذرد، جدا شدن از آن ماده مخدر ، سخت تر است.
اسلام نیز همینگونه است؛و چه بسا بدتر؛ در اعتیاد به مواد مخدر ، این بدن انسان است که دچار اعتیاد شده و ناکارا می شود، اما در اسلام، مغز انسان است که آسیب می بیند و انسان را از تفکر باز می دارد.
چگونه اسلام ، مسلمانان بنیادگرا را مسخ می کند ؟
یک-/منطق اسلام اینگونه است که اجازه داشتن دینی غیر از اسلام را به انسان نمی دهد،یا باید اسلام بیاورید و یا کشته خواهید شد(آیه 29 سوره توبه)
دو-/ اگر کسی از اسلام خارج شود، با مجازات مرگ روبرو است.
سه-/کسانی که اسلام را نقد می کنند، با خطر مرگ روبرو خواهند شد، لذا اجازه نشر هیچ انتقادی را به غیر مسلمین نخواهند داد. در جامعه مسلمانان اگر کسی اسلام را نقد کند، براحتی کشته خواهد شد.
چهار-/آنچنان افراد را از جهنم و عذاب می ترسانند که مسلمانان دیگر جرات فکر کردن درباره مسخره بودن قرآن پیدان نخواهند کرد.
چهار دلیل فوق ؛ باعث می شود که مسلمانان تند رو چشم های خود را ببندند و به خود اجازه فکر کردن را ندهند.آنان نمی توانند در قرن بیست و یکم چشم های خود را باز کنند و ببیند که قرآنی که در آن دستور به برده داری است، از جانب یک خدا نمی تواند باشد. به همین راحتی؛ اسلام فکر آنها را از کار خواهد انداخت و آنها را مسخ می کند. لذا معتقدم که اعتقاد به اسلام از هر اعتیادی بدتر است ؛ چرا که فکر و مغز انسان ها را از کار خواهد انداخت.
بماند که مسلمانان عادی؛ صرفا با نادیده گرفتن بسیاری از دستوران قرآن سعی در زندگی مسلالمت آمیز با قرآن دارند، اما انها نیز حاضر نیستند چشم خود را باز کنند
مطالعات زیادی در مورد بررسی رابطه IQ و میزان اعتقادات دینی و مذهبی انجام شده است. در سال های اخیر متا آنالیز هایی هم بر روی نتایج مطالعات حاضر صورت گرفته است و تقریبا اکثر مطالعات و همه متا آنالیز های های صورت گرفته رابطه معکوس بین اعتقادات دینی، آی کیو و سطح تحصیلات را تائید کرده اند. http://www.godandscience.org/apologetics/religion_vs_iq.htmlهر قدر فرد با هوش تر باشد بی دین تر است!
مطالعه بزرگی که درمیان افراد 137 ملیت مختلف در اروپا و ایالات متحده صورت گرفته است به وضوح نشان از ارتباط منفی بین اعتقاد دینی و آی کیو است. 6825 نفر در این مطالعه، بررسی شدند و نتیجه حاکی از هوش بیشتر (حدود 6 واحد) در افراد بی خدا نسبت به افراد معتقد بود!
نتیجه مرکز مطالعات جوانان بسیار جالب تر بود.طبق این مطالعه افراد بی خد(اAtheist) هوش بیشتری نسبت به ندانم گرا ها(Agnostic) و آن ها هم هوش بیشتری نسبت به لیبرال ها و دموکرات های معتقد داشتند!
همچنین بررسی دیلی تلگراف هم موید این بود که افرادی که سطح تحصیلات بیشتری دارند اعتقادات دینی و مذهبی کمتری دارند که این مسئله با تمایل افراد آی کیو پایین به سمت مذهب توجیه شد.
صفحه ویکی پدیای مقایسه ضریب هوشی و دین
منابع:
http://en.wikipedia.org/wiki/Religiosity_and_intelligence
http://hypnosis.home.netcom.com/iq_vs_religiosity.htm
سیامک مهر:در نظام معیشتی ِ اسلام، زنان تنها و تنها از طریق تن فروشی ارتزاق می کنند. محل و ممر درآمد زن در اسلام خدمات جنسی است. در اسلام هیچگونه راه و روش و طریق و شیوه و پیشه و کاری برای گذران زندگی زن و کسب درآمد و تأمین هزینه های روزمره، به جز تن فروشی متصور نیست، توصیه هم نشده. البته پیرزنان عجوزه که فاقد کالای سکس برای فروشند، آورده شده که با دوک نخریسی خود را مشغول می کنند. شغل و حرفهء زنان در اسلام و قرآن روسپی گری است. کلفتی برای شوهر و یا ارباب و نگهداری از فرزندان وی، به خودی خود و بدون ارائه سکس هیچگونه دستمزدی ندارد.
در اسلام از دو گروه زنان یاد شده است: زنان آزاد و کنیزان. در اسلام هر دو صفت آزاد و کنیز به وجه موهن بکار رفته است. چراکه زن آزاد یعنی زنی که برده نیست و در اینجا کلمهء آزاد به هیچ وجه به معنی آزادی نیست.کنیز که وضعیتش معلوم و تکلیفش روشن است. کنیز برده ای است خریداری شده و یا به غنیمت گرفته شده در غزوات و جنگهای تجاوزکارانهء مقدس اسلام که دارای هیچ اختیار و انتخابی نیست و جانش موهبتی است که از جانب ارباب و صاحبش به وی ارزانی گردیده. کنیز در قبال دفع شهوت ارباب و پسران و دوستان وی و کلفتی برای آنان لقمه نانی می خورد و زنده می ماند.اما زن آزاد به زنی گفته می شود که برای ارتزاق و اعاشه و گذران زندگی، از این امتیاز برخوردار است که ظاهراً مرد مسلمان متجاوز به خود را خود برگزیند و به اختیار به تن فروشی تن دردهد.( نکاح اسلامی) همین میزان از اختیار و انتخاب نیز، در جوامع پدرسالار و نظام مردسالارانه و اسلامی توسط پدر و یا سرپرست شرعی ِ زن نادیده گرفته می شود و زنان جوان و بویژه دختران باکره بالاجبار به ازدواج هایی ناخواسته تن می سپارند.
در اسلام سعی گردیده است که به هر میزان که ممکن است از سن ازدواج زنان بکاهند تا زمان بهره برداری جنسی از آنان افزایش یابد. اینکه محمد تازی عایشه را از شش سالگی با تفخیذ( درمالی) و سپس در نه سالگی به فیض دخول می رساند از رأفت اسلامی است و گرنه خمینی در تحریر الوسیله تفخیذ با نوزاد شیرخواره را نیز مجاز می شمارد.مسلمانان ماله کش که بطور بی امان به تفسیر مشغولند، زمانی که از زنبارگی و شهوترانی پیامبر اسلام سخن می رود، دلیل ازدواج های متعدد و هوسرانی های او را کمک به زنان بی سرپرست عنوان می کنند. گویی کمک مالی و یاری رساندن به زنان بی چیز و فقیر بدون جماع با ایشان ممکن نیست. توجه به این نکته نیز ضروریست که تعبیر« زنان بی سرپرست » فی نفسه توهین آمیز بوده و زنان را صغیر و سفیه و نابالغ دانسته و بدون وابستگی به مرد و به عنوان انسان کامل و مستقل به رسمیت نمی شناسد. زن در نگاه اسلامی و قرآنی در حقیقت به مثابه زائده ای است که به گرداگرد عضو جنسی ِ زنانه شکل یافته است و لاجرم به اکراه و اجبار به صورت طفیلی ِ مرد می بایست تحمل شود.( پیدایش یافته از دندهء چپ مرد)
جماع خرانهء مرد مسلمان با زن، هیچ شباهت و سنخیت و همجنسی با عشقبازی ِ انسانی ندارد. دوسویه نیست و از مبحث فاعل و مفعولی است. زن در جماع اسلامی توسط مرد گائیده می شود.( با پوزش) جماع اسلامی از اساس با مفهوم سکس و معاشقه و عشقورزی از زمین تا آسمان تفاوت دارد. زن مسلمان وسیلهء دفع شهوت مرد است. فاقد ارادهء جنسی و میل شخصی و به مانند احشام و جماد و نبات شناخته می شود. زن مسلمان می باید با بستن لنگ به کمر در هر حال و در هر لحظه ای حاضر به یراق و آمادهء ارائه خدمات جنسی به مرد بوده باشد. حتا هنگامی که سوار بر شتر در حرکت است. در جماع اسلامی، مرد مسلمان شبیه همین حاجی بازاری های مؤمن و متدین جمعیت مؤتلفه ای وقتی به خانه باز می گردد، زن عقدی و یا صیقه ای خود را از گنجه و کمد درآورده و چون خوکی فحل به وی تجاوز می کند، از پیش یا از پس.( بقره 223) مرد مسلمان در قبال تملک زن شرعی ِ خویش، پول پرداخته و کالایی را خریده و مختار است که به هرگونه که می پسندد از متاع خویش بهره ببرد. در ازدواج های اسلامی، زن شریک و همسر مرد نیست. این الفاظ تعارفات خررنگ کنی بیش نیست.مرد مسلمان با پرداخت مهریه، زنی را می خرد و با پرداخت نفقه، وی را به مانند کالای جنسی و کلفت شخصی به خدمت می گیرد.( نساء 21 و 24) حتا فرزندانی که از ازدواج های اسلامی بوجود می آیند متعلق به مرد بوده، حتا جانشان. به گونه ای که اگر پدر فرزندش را به قتل برساند قصاص نمی شود. زن به دلیل اینکه در برابر خدمات جنسی و کلفتی از شوهرش مهریه و نفقه و دستمزد دریافت می دارد، لذا بچه هایی که به دنیا می آورد دقیقاً شبیه نتیجهء زایمان های اسب و الاغ در طویلهء چوپان، به مرد تعلق می گیرد.
متعه و صیغه نیز که در مذهب شیعه مورد احترام بوده و به شدت تشویق می گردد، به منزلهء کارخانهء فاحشه سازی، یکی از راه هایی است که زنان لقمه نانی به کف آورند و از گرسنگی نمیرند. اساساً در موضوع صیغه و متعه صحبت از فاحشگی راندن از سوی منتقدین بی مورد و مضحک است. زیرا که زن در بینش اسلام و قرآن دقیقاً همان فاحشه است. تن فروش و روسپی است. چون قابل تصور نیست که هیچ زنی بدون دریافت دستمزد به جماع با مردی درآید. حتماً باید با مبلغ معلوم و مدت معلوم این عمل صورت گیرد.نکتهء تأسف آور آن است که هرگاه زنی با مردی دلخواه و دوست داشتنی آزادانه بیامیزد و از سر عشق و علاقه و احترام متقابل، بدون هیچ چشمداشت مادی و مالی به وی بپیوندد و عاشقانه و بنا بر نیاز طبیعی عشق بورزد، آخوند و اسلام و قرآن وی را هرزه و فاحشه و زناکار می خوانند و مستوجب تنبیه و تازیانه و سنگسار می دانند. بحث خفت بار و جدایی افکن و سرکوب کنندهء « محرم و نامحرم » و گناهان جعلی و موهوم جنسی که در اسلام ساخته و پرداخته شده، ریشه در همین معنا دارد.
قابل توجه است که تنها رابطه و مشارکت اجتماعی زن در اسلام منحصر به زمانی است که مورد معامله قرار می گیرد.( البته زن آزاد و نه کنیز و برده.) به بیان دیگر زن تنها در یک مورد و فقط به هنگام فروش سکس و چک و چانه زدن بر سر قیمت ارائهء خدمات جنسی( مهریه، نفقه و اجرت المثل) است که مورد گفتگو قرار می گیرد. از آن پس، یعنی پس از انعقاد قرارداد، زن به پستوی خانه و گنجه و کمد باز می گردد و وظیفهء شرعی ِ وی حفاظت و مراقبت از آلت تناسلی ِ خویش به عنوان مایملک شوهر و یا مایملک هر مردی است که از طریق قرارداد صیغه، فرج وی را خریده است. در جوامع پدرسالار و عشیره ای و قبیله ای همین میزان رابطهء اجتماعی نیز توسط پدر و پدربزرگ و برادر از زن دریغ گردیده و زن غیاباً خرید و فروش می شود.در جامعهء انسانی، زنان تا زمانی که همچون مردان از کار شرافتمندانه و انواع بیمه های اجتماعی، از جمله بیمهء بیکاری و ازکارافتادگی بی بهره بوده باشند و برای خورد و خوراک و پوشاک و مسکن و در مجموع جهت گذران زندگی و ارتزاق و معاش خود به مرد وابسته و محتاج باشند و به ناچار از طریق ارائهء خدمات جنسی به شوهر اسمی و یا هر مردی کسب درآمد کنند و نان بخورند، بدون تعارف روسپی و تن فروشند.
متاسفانه دین اسلام علیرغم شعار برابری و برادری، از تبعیضهای گوناگون پر است. برای مثال کسانی که خود را سید می دانند، فخر فروخته و به هنگام معرفی خود از پیشوند "سید" استفاده می کنند که این را نوعی برتری می دانند. ما می دانیم که موقعی که می خواستند به مردم برای اولین بار شناسنامه دهند، بعضی از افراد بدون دلیل و مدرک خود را سید معرفی کردند و همین پیشوند برای نسل های بعد هم استفاده می شد.
حال به موارد زیر دقت کنید:
1. سید بودن به این معنی است که یکی از اجداد شخص عرب است. حال از نظر شما این مزیت است!؟
2. نام خانوادگی "موسوی" مربوط به کسانی است که وابسته به امام هفتم (موسی کاظم) هستند. در صورتیکه این امام بیشتر عمرشان را در زندان گذراندند. پس اینهمه موسوی ها از کجا آمده اند!؟
3. مسلمان اعتقاد دارند که زنان سیده (سادات) 10 سال دیرتر از زنان دیگر یا ئسه می شوند که این به هیچوجه درست نیست چون آناتومی بدن زنان سیده با بقیه زنان فرقی ندارد. دلیل این شایعه از آنجا شروع شد که ادعا شد خدیجه در سن 60 سالگی حضرت فاطمه را بدنیا آورده است و چون این خلاف طبیعت انسان است این شایعه قوت گرفت چون بعضی ها ادعا کردند که فاطمه دختر خدیجه نیست و دختر کنیز اوست. چون باور نمی کردند کسی در سن 60 سالگی حامله شود.
4. همانطور که می دانید سید بودن فقط از طرف پدر به فرزندان می رسد نه از طرف مادر. همه می دانید که تنها پسر حضرت محمد در کودکی مرد. سید بودن هم از طرف فاطمه حساب نمی شود. پس اینهمه "سید اولاد پیغمبر" از کجا آمده اند!!!؟؟؟
5. روحانیون هم با استفاده از رنگ عمامه این تبعیض را آشکار تر کرده اند. (عمامه سیاه برای سید ها و عمامه سفید برای غیر سید ها)
6. بعد از حمله مسلمانان به ایران که با شعار برابری انجام شد، به همه ایرانیان می گفتند "موالی" که به نوعی توهین و تحقیر است. جالب است که در هیچ منبع تاریخی نیامده است که حضرت علی و حسن و حسین به این امر اعتراض کرده باشند و چون سکوت علامت رضاست پس می توان نتیجه گرفت که حضرت علی و حسن و حسین "موالی" خطاب کردن ایرانیان را تایید کرده اند.